در انتظار معجــــــــــزه

سلام جیجیلو..

سلام عزیزم خوبی ببخش که این همه روز تنهات گذاشتم اخه رفته بودیم خونه مادرجون بابایی شهرشون بندرگزه 3 روز اونجا بودیم دیشب دیروقت اومدیم نشد بهت سر بزنم همه اونجا بودم عمه های بابایی عمه های خودت حتی معصومه شیطون خیلی خوش گذشت جات خالی خلاصه همه بودن جز تو کوچولوموچولوی من البته واست عجله ندارم دیگه چون میخوام درس بخونم بابایی هم کارش درست بشه یجای خوب بعد تو بیای تو دلم و پیشمون فعلا جات امنه عزیزم راحت باش و از هیچی نترس
27 آبان 1391

کوچولوی من...

سلام کوچولوی من خوبی ؟؟؟ اول از همه اینکه رفتم مسابقه نقاشی بهم لوح تقدیر دادن خیلی خوب بود جات خالی بعدش بابایی اومد دنبالمو رفتیم دور زدیم واقعا جات خالی بود عزیزم و دوم اینکه دختر عمت معصومه اومد امروز اومد پیشم بغلش کردم ولی دلم خیلی برای تو تنگ شد خیلی با مزه شده راه میره تازه خیلی کوچولو و خوشگله دوسش دارم اما کاش توام بودی با هم بازی میکردین هــــــــــــــــــــی عزیزم ایشالله خدا زودتر تورو بهم بده ازش میخوام واقعا بووووووووس خیلی دوستت دارم داییتم اینجاس تو فقط یه دایی داری که سوم دبیرستانه اومده پیش ما اخه مادرجون و اقاجون رفتن عروسی دایی دعوت نبود واسه همین اومده پیش ما باهم انگری برد بازی کردیم و کلی خندیدیم...
23 آبان 1391

سلام سلام....

سلام گل مامان من اومدم نترسیدی که؟؟ معلومه که نترسیدی چون خدا مواظبت بوده عزیزم من دیروز امتحان دادم خیلی خوب بود ایشالله قبول میشمو خبرشو بهت میگم خوبی گلم؟ دیگه نگران هیچی نیستم چون مطمئنم بزودی میای تو دلم خیالم راحته اخه خداروشکر هیچ مشکلی ندارم دکتر گفت واسه همین استرسو دورکردم و امیدوارم دوستت دارم گلم نگران نباش
20 آبان 1391

من دارم میرم/...

سلام عسل مامان من امروز میرم بابل واسه امتحان ورودی دانشگاه اخه منو بابایی میخوایم تلاش کنیم تا تو رو تو رفاه بذاریم برام دعا کن عزیزم قبول بشم بابایی رفته بانک تا هزینه امتحانمو واریز کنه الان میاد دلش برات تنگ شده تورو میخوادا بوس بوس گلم زودتر بیا میخوام ببرمت جاهای خوب به امام رضا (ع) قول دادم هروقت اومدی ببرمت پیشش همینطور خدا بطلبه ببرمت طواف خونه خدا تا هر3تامون ازش تشکر کنیم اون همجا مواظبونه نگران نیستم خدایا این فرشته کوچولو رو دست تو میسپارم تا ازش مواظبت کنی تا هروقت صلاح دونستی بذاریش تو دلم خدایا خیلی دوستت داریم هم من هم نی نیمون هم بابایی عزیزم فعلا من میرم تا فرداشب دوستت دارم ...
18 آبان 1391

من اومدم....

سلاااام گل مامانی... من وبابایی دیروز صبح رسیدیم یادته گفته بودم داریم میریم پیش امام رضا(ع) اما خیلی خسته بودم و مهمونم که داشتیم نشد دیگه بیام پیشت منو ببخش عزیزم امشبم مهمون داشتم مامان و بابای من یعنی مادرجون و اقاجون تو اینجا بودن الانم بابایی اینجا دراز کشیده منم کنارشم دراز کشیدم دارم برات مینویسم میبوسیمت عزیزم خیلی از امام رضا (ع)خواستم تورو بهم بده میدونی نذر کردم هروقت حاجتمو ازش گرفتم ببرمت پیشش تا ازش تشکر کنیم گلم پس زودتر بیا دارم بخاطرت وطنمو کم میکنم البته چاق نیستما63 کیلوام اما حس میکنم یکم زیاده لاغرتر بشم تو زودتر میای دکتر گفت جات خالی عزیزم خیلی مشهد خوش گذشت بابایی برام یخیلی لواشک خرید به به ...
14 آبان 1391

شب بخیر عزیزم ازطرف باباومامان

شبت بخیر توت فرنگی مامانی دلم نیومد خداحافظی نکرده برم عزیزم گفته بودم که بابایی امشب یا فردا میریم مشهد.......یادته......... داریم امشب میریم عزیزم نگران نباش زود میام نترسیا اونجا خداو فرشته هاش مواظبتن منم میرم تا دعا کنم واسه تو/خودم و همه ی مامانایی که منتظرن خب دیگه عزیز دلم دوستت دارم عشقم / گلم شبت بخیر بوووووووووووس جیگر بابا بای بای ما داله میلیم با مامانی سفر مشهد بوس بوسیییییییییییی شب بخیر ناناسی بابا ...بابا قربونت بره به تنهایی ...
10 آبان 1391

سلام سلام....

سلام گل مامان خوبی عزیزم دیروز رفتم سونوگرافی یه کوچولو مشکل بود که خیلی ناراحت شدم ولی بابایی بهم خیلی دلداری داد و اروم شدم ولی خداروشکر ازمایشام همه نرمال بود. خدابخواد به زودی میای تو دلم راستی کوچولوی من خدا بخواد من و بابایی امشب یا فردا میریم مشهد پیش امام رضا اونجا از امام رضا میخوام به همه نی نی های سالم وصالح بده همچنین تورو به منم بده عزیزم ...
10 آبان 1391

لالایی برای تو کودکم....

لالایی کن بخواب خوابت قشنگه گل مهتاب شبات هزار تا رنگه یه وقت بیدار نشی از خواب قصه یه وقت پا نزاری تو شهر غصه لالایی کن مامان چشماش بیداره مثل هر شب لولو پشت دیواره دیگه بادکنک تو نخ نداره نمی رسه به ابر پاره پاره   نمیدونی چقدر دوست دارم بگیرمت تو بغلم سرتو بذارم رو سینم این لالایی رو برات بخونم ...
9 آبان 1391

یه خبر خوب............

سلام گل مامان خوبی صبحت بخیر امروز صبح خواب بودم بابایی منو با خوش حالی بیدار کرد دیدم داره میخنده و میگه قبول شدم میدونی عزیزم گفته بودم که بابایی بیکار بود 1 سال خیـــــــــــــلی ناراحت بود و همش دعا می کرد کار خوب براش درست بشه خدارو شکر قبول شد میدونی کجا اداره مخابرات البته تو نمیدونی کجاست گلم ولی یجاییه که هرکسی دوست داره بره اونجا کارکنه خدایــــــــــــــــــــــــــــــــــا هزار بار شکرت عزیزم دیگه نگرا ن هیچی نیستم زودتر بیا تودلم نمیذارم اب تو دلت تکون بخوره عاشقتم گل مامان این بهترین چیزی بود که خدا بهم داد اگر تورو هم بهم بده دیگه هیچی ازش نمیخوام جز سلامتیمون ...
8 آبان 1391