در انتظار معجــــــــــزه

خبر اومدن

1396/10/9 9:31
نویسنده : یه منتظر
280 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فسقلی من

نمیدونم چی بگم و از کجا شروع کنم برات خیلی حرف هست برای گفتن عزیزم

امروز 9 دی تولد باباییه و من قرار بود براش یه جشن دونفره ترتیب بدم مثل هرسال البته هرسالم دونفره نمیشه و بازم بقیه میانخندونک

امسال هم مثل سال های پیش دنبال هدیه و خریدای تولد بودم نمیدونستم چی هدیه بگیرم واس بابایی جان که خوشش بیاد و سورپرایز بشه و متفاوت باشه خیلی فکر کردم و گشتم اما چیز خاصی پیدا نکردم

ازطرفی بدلیل تاخیر و اتفاقاتی ک در طول دوره برام افتاده بود منو مشغول کرده بود خلاصه زد بسرم که یه تست بزنم بلکه خبری ازت باشه

رفتم یدونه خریدم و اومدم خونه زود تست رو گزاشتم و بعد چند دقیقه دیدم خط دوم تست بصورت کمرنگتر ظاهر شد خیلی شوکه شدم

که بعد اینهمه انتظار یعنی ممکنه؟؟؟

باور نکردم گفتم باید ازمایش بدم اما چون اونروز خیلی بازار واسه پدر عزیز گشته بودم و خسته شده بودم دیگه نرفتم ازمایش و موکول کردم به فردا یعنی روز بعدش که پنجشبه 7 دی بود

دل تو دلم نبود استرس داشتم از طرفی ام واگزار خدا کردم که هرچی خیره همون بشه

با کلی بدبختی شب رو صبح کردم و پاشدم رفتم ازمایش

چقد استرس کشیدم تا جوابو بهم بدن و بالاخره جواب مثبت اومد دستم

درکمال ناباوری مثبت شد این یعنی معجزه خدا یعنی خدا بالاخره صدامو شنید و بهش جواب داد

یعنی ارزوی چندین و چند سالم ب تحقق پیوست و انتظارم ب پایان رسید

اشکام همینطور میریخت بی اختیار ..نمیدونستم چکارکنم خوشحال بودم گریه میکردم گیج شده بودم نمیدونیستم واقعا باید چکار کنم و کجا برم

یکم نشستم تا خودمو جمع و جور کنم و ببینم باید چکار کنم یهو این فکر زد ب سرم ک بابایی رو سورپرایز کنم چه هدیه ای قشنگتر از خبر اومدن تو به زندگیمون

رفتم یه لباس کوشولو خریدم برات و یه باکس هدیه و جواب تست و ازمایش و لباستو گذاشتم داخلش و صبر کردم تا جمعه بشه و بتونم حسابی سورپرایزش کنم

به مامانی هاو بابایی ها هم گفتم که بیان شبو با هم جشن بگیریم

بله فسقلکم بالاخره جشن دو نفره تبدیل به جشن چندنفره شد

و من حسابی بابایی رو سورپرایز کردم و فقط هدیشو باز کرد و جواب ازمایشو دید حسابی اشک ریختیم

همون موقع بابایی نماز شکر خوند و خدارو بخاطر این موهبتش شکر کرد

خیلی خوشحالیم خیلی شادیم

بالاخره بعد سالها انتظار و غم و اشک و شرایط سخت روحی من روزهای خوب داره برمیگرده

از خدامون خیلی ممنونم  تورو به دلم فرستاد تا ماهم بتونیم تجربه شیرین زندگی رو بچشیم

واقعا از ته دل خوشحالم فسقلی والبته حسابی نگران

هنوز باورمون نمیشه و تو شوک موندیم همش میگم تا این فسقلیو نبینم و صدای قلبشو نشونم نمیتونم باور کنم ک هست تو دلم

خیلی خوشحالیم هممون واسه اومدنت واقعا شکرگزار خداییم

و امیدوارم فقط که سالم باشی و بتونم زودتر ببینمت تا خیالم راحت بشه

ازخدا میخوام مراقبمون باشه و هوامونو داشته باشه و کمکم کنه تا بتونم این مراحلو پشت سر بزارم

و ازش عاجزانه میخوام که این خوشحالی و شادی و به حرمت اشک پدر مادرهامون پابرجا باشه تا زمانیکه تو بغلم بگیرمت

خدایا بابت این معجزه ازت ممنونم و هزاران بار شکرت میکنم ک منو مورد لطفت قرار دادی

خیلی دوستت داریم فسقلی زودتر خودتو بهم نشون بده ک دل تو دلم نیست ببینمت

ازاین به بعد هرچی باشه برات مینویسم و از حال و احوالمون برات میگم

هنوز نمیدونم چند هفته و چندماهی ولی اینو میدونم که خیلی خیییییییییییییلی کوشولویی اندازه یه کنجد

کنجد من زودتر بزرگ شو و خودتو نشون بده که بی صبرانه واسه دیدنت منتظریم

عاشقتممحبت

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مائده جون :)
9 دی 96 17:18
سلام امیدوارم نی نی خوجمل سالم و سرحال چشم هاش رو باز کنه و به دنیا بیاد
یه منتظر
پاسخ
مرسی دوست عزیز امیدوارممحبت
فاطمه
9 دی 96 20:21
وای چقد قشنگ اشک تو چشمام جمع شد... الهییییییییی مبارک باشه ایشالا سلامت بدنیا بیاد و زندگیتونو رنگی رنگی کنه