سلام بی وفا
سلام گل مامان
ههههی دیدی چه زود دو سالونیم شد انتظارم و همچنااااان تو نیومدی
دلم خیلی میخادت که کنارم باشی
شیطونیاتم دوسدارم که هی منو اذیت کنی منم هی داد بزنم خخخ حالی داره اصلا
لباسات پویید تو کمد
وسایلت دارن خاک میخورن و تو همچنان ازم دوری
امش شب شهادت امام جعفره من ازش میخام که تورو سالم و صالح به من بده
دیگه انتظار واسه تو برام عادی شده
هرروز دل تنگ تر میشم و هرروز بیشتر میخامت
اما قبول کردم که دیگه نمیشه و خدا نمیخاد تورو به من بده
پس همونجا پیش خودش باش اون مواظبته
من اینجا با لباسات روزامو سر میکنم
از تنهایی کلافه میشم اما وقتی به تو فکر میکنم اروم میشم
تصور میکنم که تو چه شکلی شبیه من یا شبیه بابایی
روز تولدم گذشت اما هیچ هدیه ای از خدا نگرفتم
عزیرم 24ساله شدم ببین چقد زود دارم پیر میشم اگه میومدی الان دوسالت بود به من میگفتی مامان میبردمت پارک هرروز
هرروز باهات بازی میکردم
اما فک کنم جات خیلی خوبه که نمیخای بیای پیش من
همه مامانا بهترینارو واسه بچه هاشون میخان منم همینطور گلم
فقط دوسداشتم طعم مادرشدنو بچشم
ولی اگه خدا اینو میخاد من راضی ام
:(
خودتو ندارم اما وسایلتو دارم اینقد نگه میدارم که یا بیای یا موهامم مثه دندونام سفید بشه
هه خیلی دوستت دارم
نمیدونی چقد حسودیم میشه وقتی میرم پارک تنها میشینم و مامانرو میبینم که با بچه هاشون اومدن
وقتی نی نی هاشون میگن مامان بی اختیار تو دلم میگم جونم هه چیکار کنم فکر داشتنت دیوونم کرده
کاش خدا تورو بهم بده
نداد هم من راضی
فقط چراغ خونم خاموشه و عصای پیری ندارم
وقتی خونه سالمندانو تلویزیون نشون میده به بابایی میگم اخر زندگیه ماهم همینه چون بچه ای نداریم هه
خیلی دوستت دارم یوقتایی که چشامو میبندم و حس میکنم پیشمی عطرتنتو هم احساس میکنم دوس ندارم چشامو باز کنم
عاشقتم نی نی کوچولوی من